میدانم گرفتارید و در میانههای ماه شلوغ و پر ازدحام اسفندماه، فرصت فکرکردن به چیزی جز گرفتاریهای شخصی خود ندارید.با این حال آنچه میخواهم دربارهاش بنویسم،موضوعی است که سود و زیانش به شخص برمیگردد.به من، به شما،به همه ما.
هیچ گاه فکر کردهاید دنیای بدون درخت چگونه دنیایی است؟
بیایید فقط یک لحظه به دنیای بدون سبزینگی و بدون برگ فکر کنیم.شهری را در نظر بگیرید بدون درخت،خیابانی بدون چنار و حیاطی بدون بید.باغی بدون برگ،باغچهای بدون غنچه و پارکی بدون نارون.
اشتباه ما این جاست که فکر میکنیم درخت مال شاعر است و غنچه مال عاشق و بوته مال گنجشک.تصورش حتی سوسول بازی است.اما این گونه نیست.
ما خیلی چیزها یادمان رفته.سخاوت درخت یادمان رفته.مهربانی آسمان را فراموش کردهایم و بخشندگی چشمه،برایمان علیالسویه شدهاست. اما داریم به روزهای ناامیدی درخت میرسیم.به بنبست تنفس و تنگنای تشنگی.ما حرمت برگ و باد را از یاد بردهایم.
هر سال به نیمههای اسفندماه که میرسیم،یاد تراژدی درخت می افتیم. یاد مصیبت محیط زیست.مناسبتهای تقویمی همین قدر برایمان ارزش دارد اما فردایش یادمان میرود که دیروز چه بودهایم و چه کردهایم.
شاید همین لحظه که دارید این متن را میخوانید،درختی در حال جان دادن است.شاید باغی به کمک نیاز دارد و شاید جنگلی دارد ناله میکند.سؤال این است که چه کسی باید به صدای ناله طبیعت گوش کند؟
ما که عادت کردهایم حتی غذا خوردنمان هم دولتی باشد،دل به تدبیر نهاد دولت بستهایم. امابه این فکر نمیکنیم که این دولت پرمشغله و عائلهمند و این شهرداری پر ازدحام و پیچیده،حواسشان به نالههای طبیعت نیست.چرا خودمان آستین بالا نزنیم؟
ساختارها آن هم در هم تنیده و ناکارآمدند که هنوز به درستي نميدانیم متولی آب و خاک و درخت در کشور کیست؟ به گمانم ما هم یادمان رفته این را از حاکمان بپرسیم و كمتر به چنين پرسشی فکر کردهایم.
آنچه در فاجعه محیط زیست با آن مواجهیم، حلقه اول از زنجيره مرگباری است كه امروز از شرق و جنوب دامن ما را گرفته و خواسته و ناخواسته در حال نفوذ به درون تمدن ایرانی است.نفوذی خونبار تر از جنگ.
در عرصه آب و خاک و زمین و هوا، سر درگم هستیم و حتی نمی دانیم کی مسئول چیست.
حداقل كاري كه ما (مردم) پیشرو داریم، تغییر انگارههای ذهنی است.به جنبشی در فهم فاجعه نیاز داریم و به همتی در یافتن راه حل. مأیوس کننده است که از دولتها و شهرداریها بخواهیم فکری به حال درختان و چشمه ها کنند.خودمان آستین بالا بزنیم و تا میتوانیم از طبیعت خود پرستاری کنیم. بحران ناکارآمدی،ساختار اداری ما را فرا گرفته و آن چه امروز مشاهده میکنیم،بازی این سازمان با آن سازمان است و این جناح سیاسی با آن جناح.مبادا به مشاهده این بازی ها بنشینیم و حواسمان از چشمه و درخت پرت شود.
چشمه و درخت،جهاز دخترانمان هستند و زمین و رود،دارایی پسرانمان. منتظر ننشینیم تا این ساختار بروکراتیک پرعیب ونقص برای دارایی فرزندانمان تصمیم بگیرد.بدهكاري ما به فرزندانمان در سیاهه ای طولانی به ثبت رسیده اما آنچه غيرقابل توجیه به نظر میرسد،غفلت امروزمان است. بیشتر از این نزد فرزندانمان شرمنده نباشیم.
براي کاستن از ابعاد فاجعه،میتوانیم به تجربه مردمان جهان توسعه یافته رجوع کنیم. گروههایی خودجوش ایجاد کنیم تا نفس طبیعت را رصد کنند. نشان چشمه ها و درختانمان را در گوگل مپ ثبت کنیم. شمار مرغان تالاب ها را داشته باشیم و حواسمان به رژه ارهها باشد.
هنوز هم ديرنشده اما خيلي زود، دیر خواهد شد.